[چند پارتی کوک]
پارت 1🐰
ساعت ١٠شب بود و جونگ کوک هنوز خونه نیومده بود اون هر شب ساعت های ٧تا٨خونه بود (البته وقتایی که خیلی کار داشت یا اصلا خونه نمیومد یا خیلی دیر میومد ولی قبلش بهت راجب دیر اومدنش میگفت اما الان اینطور نبود خب بریم سراغ فیک)
اما امشب خیلی دیر کرده یعنی کجاس؟ چیکار میکنه؟ چرا خبری از خودش نداده؟ هر چی هم زنگ میزنی جواب نمیده ساعت از ١٢شب گذشت و هنوز خبری از کوک نبود.
خیلی از دستش ناراحت بودی که هنوز نیومده و اصلا جواب زنگ ها پیام هاتو نمیده دیگه از فکر کردن خسته شده بودی و بی حال روی مبل افتادی و از عصبانیت ناخوناتو میخوردی همینطوری مشغول بودی که یهو خوابت برد.
*فلش بک به فردا صب
بلند شدی دیدی روی تخت خوابی
ا/ت:ها؟من اینجا چیکار می کنم؟ دیشب که روی مبل خوابیدم چطوری الان اینجام؟
کوک:من آوردمت بیبی
با دیدن جونگ کوک که کنارت دراز کشیده بود یاد دیشب دیر کردنش افتادی و تصمیم گرفتی بهش بی محلی کنی پس چیزی بهش نگفتی و نادیدش گرفتی.
ادامه پارت بعد...
ساعت ١٠شب بود و جونگ کوک هنوز خونه نیومده بود اون هر شب ساعت های ٧تا٨خونه بود (البته وقتایی که خیلی کار داشت یا اصلا خونه نمیومد یا خیلی دیر میومد ولی قبلش بهت راجب دیر اومدنش میگفت اما الان اینطور نبود خب بریم سراغ فیک)
اما امشب خیلی دیر کرده یعنی کجاس؟ چیکار میکنه؟ چرا خبری از خودش نداده؟ هر چی هم زنگ میزنی جواب نمیده ساعت از ١٢شب گذشت و هنوز خبری از کوک نبود.
خیلی از دستش ناراحت بودی که هنوز نیومده و اصلا جواب زنگ ها پیام هاتو نمیده دیگه از فکر کردن خسته شده بودی و بی حال روی مبل افتادی و از عصبانیت ناخوناتو میخوردی همینطوری مشغول بودی که یهو خوابت برد.
*فلش بک به فردا صب
بلند شدی دیدی روی تخت خوابی
ا/ت:ها؟من اینجا چیکار می کنم؟ دیشب که روی مبل خوابیدم چطوری الان اینجام؟
کوک:من آوردمت بیبی
با دیدن جونگ کوک که کنارت دراز کشیده بود یاد دیشب دیر کردنش افتادی و تصمیم گرفتی بهش بی محلی کنی پس چیزی بهش نگفتی و نادیدش گرفتی.
ادامه پارت بعد...
۴.۳k
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.